خلاصه داستان : سال 1942. "جوزپ" یازده ساله است. او صبح ژوئن باید به مدرسه برود. او به همراه دوستان یهودی و خانواده هایشان در پاریس اشغال شده مخفی شده اند. حداقل آن ها اینگونه تصور می کنند تا اینکه صبح شانزدهم جولای سال 1942 شادی شکننده آن ها از هم می پاشد و...

خلاصه داستان : داستان درباره یکی از واحدهای پلیس فرانسه است که سعی در متوقف کردن یک گروه از مجرمان دارد.

خلاصه داستان : دو قهرمان غواصی به نام های «ژاک مایول» (بار) و «انتسو مولیناری» (رنو) که از کودکی با یک دیگر رقابت داشته اند، هنوز در پی اثبات برتری و کسب عنوان جهانی هستند...

خلاصه داستان : خانواده ای اهل پاریس برای بدست آوردن آرامش به سفری می روند.دختر آنها عاشق مردی در رستوران بین راهی می شود و...

خلاصه داستان : در آینده ای آخرالزمانی،تنها تعداد کمی از انسانها باقی مانده اند.هیچکس قادر به صحبت کردن نیست.یک انزواطلب مصمم با پیرمردی دوست می شود.آنها به کمک هم با تبهکاران مبارزه می کنند تا غذا،سرپناه و زندگی خود را به دست آورند...

خلاصه داستان : "روزنا" بر اثر بیماری قلبی رو به مرگ می باشد و تنها آرزویی که دارد این است که در کنار دخترش خاک شود، آن هم در قبرستانی که کاملاً پر شده. قبرستان هم قابل گسترش نمی باشد، زیرا کسی که صاحب زمین جنب قبرستان هست قصد فروش ندارد....

خلاصه داستان : بزرگترین اتفاق در سال 2005 یک ورزش خشونت آمیز می‌باشد که می‌تواند عواقب وحشتناکی همچون مرگ را به دنبال داشته باشد...

خلاصه داستان : «هوبرت» (ژان رنو) یک پلیس فرانسوی خشن است. بعد از اینکه بخاطر روش هایش به مدت ۲ ماه از کار برکنار می شود، به ژاپن میرود. او در آنجا هم کلاسی سابقش را بهمراه دختر خردسالش می بیند، که هرگز از بدنیا آمدنش هم خبر نداشته است...

خلاصه داستان : «رابی» ( رنو ) بعد از اینکه اشیایی که سرقت کرده را مخفی می کند، دستگیر شده و به زندان می افتد. او در زندان با مردی درشت اندام بنام «کوئنتین» ( دپاردیو ) آشنا می شود. آن دو مدتی بعد موفق به فرار از زندان می شوند و ...

خلاصه داستان : پیر نیمنز ( ژان رنو ) با تهدیدهایی روبرو است ضمن اینکه که در حال بررسی یک سری از قتل های آیینی است و ...